اميررضا به آرايشگاه زنانه مي رود
عزيز مامان سلام چهارشنبه 91/07/26ماماني وقت آرايشگاه داشت و مامان جون امتحان داشتند واسه همين من شما را به خونه خاله مريم بردم، خونه خاله واسه ات آشنا نبود واسه همين كلي گريه كردي منم با خاله تصميم گرفتيم كه تو را به آرايشگاه ببريم و خاله اونجا مواظبت باشه، وقتي اونجا رسيديم و خانمه خواست بند من بندازه تو كلي گريه كردي، اولش فكر كرديم كه غريبي كردي ولي كاشف به عمل اومد كه تو ترسيدي كه خداي نكرده بلايي سر ماماني بيارن، تا خانمه مي رفت كنار تو آروم بودي و حرف ميزدي و مي خنديدي ولي وقتي به من نزديك ميشد كلي گريه ميكردي، الهي بميرم خيلي اشك ريختي، خلاصه نصف صورت بند انداخته و نصف ابرو برداشته سوار ماشين شديم و تو را برديم مغازه پيش...
نویسنده :
ماماني و بابايي
15:52